تو دخملی یا پسر؟؟؟

عزیزم به گفته ی سونو گرافی 14 هفته و 6 روز از بارداریه من میگذره و ما دل تو دلمون نیست تا بفهمیم

تو دخملی یا پسملی؟

رفتیم پیش دکتر گفت الان معلوم نیست زوده برو هفته ی 18 بیا

منم چون خیلی باهوشم فهمیدم اینقدر خانوم دکترت سرش شلوغه وقت نداره تا دنبالت بگرده و پیدات کنه

اومدیم کرج و رفتم پیش اقای دکتر خدا رحمی که خیلیییی مهربونه

عزیزم اونجا برای اولین بار بود که بابایی هم با من اومد اتاق سونو گرافی و وقتی دکتر داشت

سونو میکرد بابایی چشمش به مانیتور بود و من چشمم به بابایی

باورت نمیشه که چطورررررر با عشق و لذت داشت نگات میکرد وقتی که دست و پا میزدی

چشماش داشت از شادی بررق میزد و

لباش کلیییییی خندون بود و شاد

من هم با همون لذت به چشمای بابات نگاه میکردم و لبخند میزدم

عزیزم اقای دکتر اینقدر مهربون و با حوصله بود که بهمون کلی توضیحم میداد که این سرشه این پاهاشه

و یه لحظه تصویرو طوری بزرگ کرد که  تمامه بدنت و حرکتت  رو ما ببینیم

ما دو تامون صحنه ای رو دیدیم که هیچوقت از ذهنمون پاک نمیشه

این که با پاهات چطور ماهرانه به خودت کمک میکردی تا تو اون فضای کوچیک بتونی دور بزنی و به زیباییی تمام تو شکمم چرخیدی و قدرت خداوند رو به نمایش گذاشتی

و اونجا بود که ....

اقای دکتر گفت  که شما 80 در صد دختری اما وقتی بیشتر دقت کرد گفت نه 90 درصد دختری

و ما چشمامون حسابی برق میزد بابا هم همش لبخند شادی میزد و من هم غرق تو شادی بودم

رفتیم خونه به عمه اینا گفتیم همه از خوشحالی که جنسیت معلوم شده جیغ زدن

و بعد تلفنی به مامان بزرگینا گفتیم اونا هم خیلی خوشحال شدن

دایی از خیلی وقت بود که میدونست تو نارینایی انگار به نظرش خیلی مطمین بود خوشحال ترم شد

خلاصه اینجا بود که اسمه نارینا که برات انتخاب کرده بودیم به تصویب رسیییید

راستی خاله الناز هم تو همین زمان بود که فهمید دختر داره

ینی دوتا دخمل خوشگل در راهه

عزیزم از وقتی فهمیدم که جنسیتت چیه بیشتر احساست کردم و دوستت دارم

یجورایی بهت وابسته شدیم

بابا وحید هر روز که میاد از سر کار میبوستت و باهات حرف میزنه دیگه دخترم دخترم از زبونش نمیافته کم کم دیگه داره بهت حسودیم میشه ها هههه