عشق مامان و باباش

آخرین روزهای انتظار

1393/6/6 12:42
نویسنده : شهرزاد و وحید
397 بازدید
اشتراک گذاری

دخمله مامان سلام

عزیزم امروز که دارم این پست رو میزارم من 39 هفته و 3 روزمه

امروز 6 شهریور روز ولادت حضرت معصومه و روز دختره

عزیزم میخوام یه کم از خاطرات روزای آخر بارداریم برات بنویسم

هفته 34 بود که دکتر سونو گرافی کرد و شما  وزنت 2660 بود

وتو هفته ی 38 وزنت 3400

ماشالله وزن گیریت خیلی خوبه مامانیچشمک

تو هفته  38 دکتر معاینم کرد تا ببینه میتونم طبیعی زایمان کنم یا نه

اما متاسفانه گفت بچه سرش تو لگن هنوز فیکس نشده و دهانه رحم

کاملا بسته س هنوزغمگین

اما نا امید نشدم شروع کردم به پیاده روی و طبق دستور پزشکم

خوردنه شربت زعفران و گل گاو زبان و انجام ورزشهایی که تو

کلاسای آکوا یاد داده بودن

و هفته ی 39 شد رفتم دوباره برای معاینه و دکتر بااااااز هم همونا رو گفت متاسفانه هیچ تغییری نکرده بودمدلشکسته

دکتر گفت دیگه احتمال فیکس شدن تولگن ضعیفه و به احتمال زیاد نتونی زایمان کنی و باید عمل شی

همین که خانوم دکتر نیک نفس اینو گفت تو مطب بغضم ترکید و گریه کردمگریه

اصلا نزاشتم حرف دکتر ادامه داشته باشه و تاریخه عمل رو بهم بگه

دکتر که حالم رو دید گفت پس صبر میکنیم به شرطی که حواست به

حرکاته بچه باشه که ماشاااااللله شما حرکتات همیشههههه هست و کم شدنی نیست هزار ماشالله

و دکتر گفت شروع کن به خوردنه روغن گرچک

وااااااای که چقدددددر بد بود اما به عشقه اومدنت وشروع درده زایمان خوردم

اونشب همه خودمونو اماده کردیم

آخه تو نت خوندم که اونایی که شب خوردن نصفه شب رفتن بیمارستان

اماااااا اینم روی من اثر نداشت که نداااااااشت

خیلی ناراحت شدم اخه چرا همه زود زایمان کردن از دوستام اما من اینقدر طولانی شد

حالا وقت دارمااااا اما دیگه هممون دل تو دلمون نیست بی تابه دیدنتیم

من بابا وحید دایی جون عمه جونا مامانیا و بابا بزرگا .....

حتی همه ی دوستام و اشناها .....

اصلا کسی نبود تو این روزا زنگ نزنه بهمون و نپرسه که نارینا به دنیا اومد؟؟؟؟؟؟

عزیزم حسابییییی همرو سر کار گذاشتی

خیلی خیلیییییی بیتابم برای اومدنت هر وقت به لحظه ی زایمانم و لحظه

 ی دیدنت فکر میکنم نا خود آگاه اشک میریزم

گاهی به خدا شکایت میکنم و شاکی میشم کلی غر میزنم بعد که اروم

 میشم میگم خدایاااااا خودت دادی خودت سالم نگهش داشتی تا الان

خودت صلاح میدونی که ناردونه ی مامان کی بیاد بغلم اخه روزا داره برام سخت میگذره و صبرم داره تموم میشه عزیزکم

البته بهترین زمانه به دنیا اومدنه بچه تو 40 هفتس

هر چی دیر تر بهتر و سالم تر و قوی تر

خدا جووووووونم مثل همیشه تو برای ما بهترین رو رقم میزنیییییی

متشکرم .

خدایا راضیم به رضای تو

مگر میشود زندگیه مرا به هم ریخته افریده باشد خداوند دانه های انار؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)